حال رکن چهارم آزادی خوب نیست

بعد از شروع اعتراضات خیابانی در شهرهای مختلف و نشر اخبار حرکت‌های خیابانی در نشریات متأسفانه باب شکایت علیه مطبوعات و نویسندگان و تحلیلگران روزنامه‌ها سرعت گرفت.

دکتر نعمت احمدی / حقوقدان:

بعد از شروع اعتراضات خیابانی در شهرهای مختلف و نشر اخبار حرکت‌های خیابانی در نشریات متأسفانه باب شکایت علیه مطبوعات و نویسندگان و تحلیلگران روزنامه‌ها سرعت گرفت. نگارنده در طول دو، سه هفته گذشته به اجبار چندین نوبت به دادسرای رسانه رفتم، هم به‌عنوان وکیل و هم به‌عنوان متهم که هرچند فضای دادسرای رسانه و کسان دیگر آن فضای امنیتی سال‌های حضور آقای مرتضوی در دادگاه مطبوعات نیست و در راهروهای دادسرای خانواده متهم و شاکی و وثیقه‌گذار را در رفت‌وآمد نمی‌بینم. در گذشته به محض احضار متهم مطبوعاتی روانه زندان می‌شد. با زندانی‌شدن متهم مطبوعاتی تازه دردسر خانواده شروع می‌شد؛ پیداکردن سند که عمدتا اهالی رسانه فاقد سند و وثیقه‌های سنگینی بودند که در آن روزگار برای متهمین مطبوعاتی صادر می‌شد. همه در نوبت احضار یا بازداشت بودند؛ از مدیران مسئول و صاحب‌امتیاز مانند دکتر حمیدرضا جلایی‌پور که برادرانش در جبهه شهید شده بودند و عضو خانواده شهید بود تا سردبیری مانند شمس‌الواعظین که روزنامه‌نگاری موفق و صاحب‌سبک بود تا آشیخ عبداله نوری روحانی شناخته‌شده که پست‌های متعددی از نمایندگی مجلس تا وزارت و نمایندگی حضرت امام را در کارنامه خود داشت. فراموش نمی‌کنم روزی که آقای سعید مرتضوی، نگارنده را بازداشت کرد و زمانی که ورقه معرفی به زندان را می‌نوشت با نوعی پیروزی گفت می‌توانم در زندان برایت امتیاز قائل بشوم دوست داری در بند کدام‌یک از دوستان زندانی‌ات مثل اکبر گنجی، عماد باقی و چند تایی دیگر که برشمرد، باشی و گفت فردا هم احمد زیدآبادی را دستگیر و روانه زندان می‌کنم، هم‌ولایتی هستی با هم باشید. به این وعده‌اش وفا کرد و حدود ظهر روز بعد احمد آقای زیدآبادی با ساک و کوله‌بار زندانش که آن زمان خانه دومش شده بود، مهیای زندگی زندان بود. با یکدیگر در قرنطینه زندان اوین ملاقات کردیم و چند روزی که در کنار احمد بودم، ایام خوشی بود و بحث‌های مختلفی بین‌مان در می‌گرفت که یکی از این مباحث موضوعی تاریخی راجع به بزرگان کرمان بود که من نام فرد مورد‌بحث را اشتباه گفته بودم و احمد هم بعد از آزادی مطلبی نوشت و از این شخص که نامش را به غلط گفته بودم، یادی کرد. استاد مرحوم دکتر باستانی‌پاریزی بعد از خواندن مطلب آقای زیدآبادی در روزنامه مقاله مفصلی نوشت و با یادآوری این موضوع که دو نفر از همشهریان زندانی‌ام احمد زیدآبادی و نعمت احمدی که در زندان به کتاب و سند دسترسی نداشتند، فلان مطلب تاریخی را گفتند و چون آقای زیدآبادی شرح ماوقع را آورده برای اصلاح آن، مقاله مفصلی نوشتند، بگذریم.

اکثر روزنامه‌نگاران دهه‌های ۷۰ و ۸۰ تجربه زندان را پشت‌سر گذاشتند. عده‌ای در ایران ماندند و به کار روزنامه ادامه دادند مانند همین احمد آقای زیدآبادی و بعضی مانند شمس‌الواعظین و دکتر علی حکمت که از کار دل به کار گل یعنی کشاورزی مشغول شدند و در گعده‌های خصوصی از این افراد روزنامه‌نگاران سابق خوشبخت نامیده می‌شوند، چون از‌ های و هوی تحریریه‌ها به آرامش باغ و بیابان رسیدند اما بخش زیانبار برخورد دهه‌های ۷۰ و ۸۰ با روزنامه‌نگاران برمی‌گردد به آن دسته از روزنامه‌نگارانی که جلای وطن کردند و از ایران خارج شدند و با تأسف رسانه‌های آن سوی آب بدون اینکه هزینه‌ای برای پرورش این دسته از روزنامه‌نگاران کرده باشند با آغوش باز آنان را پذیرفتند و امروزه می‌بینیم که رسانه‌های برون‌مرزی با پرسنل اندک خود توانسته‌اند به مرجع خبر و تحلیل تبدیل شوند. سوگمندانه باید عرض کنم صداوسیمای ما با انبوه پرسنل خود که به چند‌ده هزار نفر می‌رسد و در همه استان‌ها علاوه بر شبکه‌های ملی شبکه استانی دارند و بودجه سرسام‌آوری صرف نگهداری رادیو و تلویزیون ملی می‌شود، نتوانسته در تقابل رسانه‌های کم‌جمعیت اما پرمخاطب خارجی حرفی برای گفتن داشته باشد. کافی است نگاهی به اسامی پرسنل هر یک از رسانه‌های خارجی فارسی برون‌مرزی داشته باشیم، از گوینده و مدیر و تهیه‌کننده و برنامه‌ساز؛ اکثریت قریب به اتفاق از همین روزنامه‌ها که با تأسف با آنها برخورد کردیم و با بستن روزنامه و روانه زندان کردن ‌روزنامه‌نگاران که جملگی در ایران پرورش یافتند و چون بی‌کار شدند جلای وطن کردند، هستند. بیایید، برای یک بار هم که شده خود را در جایگاه متهم بنشانیم و این پرسش را مطرح کنیم چه کسی باعث شد استودیوی هر یک از این رسانه‌ها از افرادی پر شود که روزگاری در ایران با میل و رغبت و علاقه به تولید خبر و تحلیل و گزارش مشغول بودند و چون عرصه را بر خود تنگ دیدند، ایران را ترک کردند؟ نگارنده در استودیوی رسانه‌ای رسانه‌های آن‌سوی مرزی غیر از ایران‌اینترنشنال حضور داشتم، انگار وارد تحریریه روزنامه‌های ایران شده باشم سؤال اکثر خبرنگاران این است آیا می‌توانیم به ایران برگردیم و جالب است بگویم حاضر بودند آقای مرتضوی با آنان برخورد کند و مدتی زندان باشند و بعد از آن بتوانند در ایران فعالیت کنند. امروزه اگر با تأسف رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور پر شنونده و بیننده شده‌اند و رادیو و تلویزیون ملی را تحت‌الشعاع اخبار راست و دروغ خود قرار داده‌اند، مقصر کیست؟ کدام کشور را می‌توان پیدا کرد که انبوه نخبگان خود را دودستی تقدیم کشورهای دیگر کرده باشد؟ همین وضع در دیگر رشته‌ها هم حاکم است؛ کدام دانشگاه و کدام شرکت معروف حتی ناسا را می‌توان پیدا کرد که مدیران ارشد آن ایرانی نباشند. نام دکتر فیروز نادری را شنیده‌اید؟ متولد شیراز است و تحصیلات متوسطه خود را در ایران گذرانده و سپس به ایالات متحده آمریکا رفته و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مهندسی برق تا دکتری در آمریکا ادامه داد و قبل از انقلاب به ایران آمد و به سربازی رفت بعد از خاتمه سربازی در ایران مشغول به کار شد، اما او را از خود راندیم و دوباره به آمریکا برگشت.

دقت کنید دکترای خود را در آمریکا اخذ کرد، آمد ایران و دو سال رفت سربازی تا بتواند در کشور خودش استخدام شود. به آمریکا که برگشت، ناسا او را جلب و جذب کرد و تا مرحله‌ای پیشرفت کرد که مدیر برنامه اکتشافات مریخ و سایر اجرام منظومه شمسی شد و سرانجام به مدیریت برنامه منشأ حیات ناسا رسید و مدیر برنامه فناوری ارتباطات پیشرفته ماهواره‌ای شد و در این سمت مدیریت برنامه مریخ را بر عهده گرفت و مأموریت‌های مهم پرتاب کاوشگر مریخ‌نورد را بر عهده گرفت. در سال ۲۰۱۶ ناسا به پاس خدمات ارزنده دکتر فیروز نادری نام سیارکی را که در منظومه شمسی قرار دارد، به نام سیارک نادری نام‌گذاری کرد. این دانشمند با علاقه بعد از فارغ‌التحصیلی به ایران آمد و خدمت نظام وظیفه را انجام داد تا بتواند در کشور خودش خدمت کند.‌ برگردیم به روزنامه‌ها. علت جذب و جلب بیننده و شنونده در رسانه‌های برون‌مرزی به‌کارگیری روزنامه‌نگارانی است که با تأسف در ایران با آنان برخورد کردیم و راهی جز خروج نداشتند. الان هم حال و روز روزنامه و روزنامه‌نگاران در ایران خوب نیست. بهار مطبوعات در کل جهان با ورود به عصر دیجیتال خوب نیست، اما در ایران نه به خاطر فضای مجازی جدید بلکه به خاطر برخورد حذفی بدتر است. روزنامه‌ها در ایران به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ روزنامه‌هایی که به گفته قدیمی‌ها چاه خود را کنار دریا کنده‌اند و با اتصال به منابع دولتی و عمومی خشک نخواهند شد؛ روزنامه‌هایی مانند کیهان، اطلاعات، ایران و همشهری دغدغه جا و مکان و بودجه را ندارند، چاپخانه دارند، ساختمان و تحریریه خود را دارند و از موقعیت خوبی برخوردارند. اتفاقا کمتر هم دغدغه دادسرا و دادگاه مطبوعات را دارند. دسته دوم روزنامه‌های غیردولتی هستند. حال هر نامی برای اینان برگزینید از مستقل، چپ و… هرچه باشد چاه هزینه‌های آنها باید از بودجه غیردولتی تأمین شود و از بد حادثه هر روز منتظر اخطاریه و احضاریه از دادسرا و دادگاه مطبوعاتی هستند. جدای از مدیران مسئول و صاحب‌امتیاز، نویسندگان و خبرنگاران و کارشناسانی که طرف مصاحبه قرار می‌گیرند نیز دغدغه دادسرا و دادگاه را دارند. در مصاحبه‌ای همین مسئله را در یکی از نشریات مطرح کردم که چرا از هر دو طیف روزنامه در دادسرای رسانه نمی‌بینیم و این نگاه دوگانه باید تعدیل شود. متهم به نشر اکاذیب شدم و هم‌زمان با احمد زیدآبادی اخطاریه‌ای به دستم رسید با این تفاوت که خوشبختانه فضای دادسرای رسانه آن فضای دهه‌های ۷۰ و ۸۰ نبود و مقامات قضائی هم آن نگاه را نداشتند. وقتی به شعبه مربوطه مراجعه کردم و پشت میز بازپرسی شخص روحانی را دیدم، با خود گفتم چه بد شد که ساک زندانم را همراهم نیاوردم و در این آشفته‌بازار هر‌روزه دوباره باید روانه زندان بشوم. احضار زیدآبادی و دکتر زیباکلام هم زنگ خطری بود که فکر می‌کردم قصه پرغصه ایام سعید مرتضوی در راه است. اما رسیدگی آن‌چنان قانونی و مطابق با آیین دادرسی و شأن و جایگاه روزنامه و روزنامه‌نگاران بود که از ظن اولیه خود پشیمان شدم. اما آیا این نگاه کافی است؟ درست است که می‌دانیم قانون بر رسیدگی حاکم است اما مراجع مختلفی که به خود حق می‌دهند در جایگاه شاکی آن‌هم از یک طیف از مطبوعات بی‌رمق امروزی شکایت کنند، سوی دیگر قضیه است.‌ از شاکیان جدیدی که با تأسف خود را محق می‌دانند که از مطبوعات به هر علت شکایت کنند، درخواست دارم نگاهی به گذشته نحوه برخورد با مطبوعاتیان و خروجی آن که باعث خالی‌شدن تحریریه‌های داخلی و پروپیمان‌شدن استودیوهای خارجی شده نگاه کنند. آیا به رکن چهارم آزادی یعنی نگاه تیز مطبوعات بر عملکرد حاکمان اعتقاد ندارند؟ اگر این است چاره‌ای نیست. به چند‌ صدایی که سوگمندانه به لحاظ شرایط موجود به اصطلاح از ته چاه بالا می‌آید، فشار بیاورید تا مانند جهان صنعت به تعطیلی کشیده بشود. از یکدستی حاکمیت چه سودی بردید که از یکدستی مطبوعات سود ببرید. این کورسو چراغ رو به خاموشی مطبوعات مستقل چه بخواهید و چه نخواهید در مسیر تعطیلی است. چراغ کم‌رمق آنها را به جای رونق به خاموشی نزدیک نکنید. اگر اندک خواننده‌ای که این مطبوعات دارند با بسته‌شدن آنها یا تعطیلی خودخواسته مدیران مسئول رقم بخورد، فکر می‌کنید مرجعیت رسانه‌های همسو با شما بین مردم رونق خواهد گرفت؟ یا اینکه مانند رادیو و تلویزیون ملی با آن همه کبکبه و دبدبه و زرق و برق در مقابل یکی، دو استودیوی کم‌جمعیت حرفی برای گفتن ندارند. این ‌بار دیگر فلان رسانه خارجی نیست که با استفاده از جلوه‌های ویژه خبری مخاطب جلب کند، بلکه فضای مجازی بی‌در‌و‌پیکری است که فاصله تولید مطلب تا نشر آن به فشار دکمه‌ای نیاز دارد و دیگر جایی پیدا نخواهید کرد که پاسخ‌گوی نیاز‌های آن روزتان باشد؛ هرچند به گفته کشاورز پیر خراسانی به وزیر سابق کشاورزی، مملکت خودتان است خود دانید اما من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم.

 

منبع: شرق