سیری بر زندگی و وصیت نامه سردار شهید سوری

شهادت برای من از آغوش مادر شیرین تر است

سیری بر زندگی و وصیت نامه سردار شهید سوری

به گزارش خبرنگار ماجرانیوز سردار شهید منصور سودی دهم خردادماه ۱۳۴۲ در روستای امند شهر زنجان به دنیا آمد و دوران مدرسه تا دبیرستان را در شهر زنجان سپری کرد. قبل از انقلاب با شروع اعتراضات مردمی در سال ۱۳۵۶ به خیل جوانان و نوجوانان مبارز شهر زنجان پیوست. بعد از پیروزی انقلاب در بهمن ماه ۱۳۵۷ در تمامی میادین سیاسی و فرهنگی شهر مشغول حفاظت و پاسداری از آرمان‌های حضرت امام(ره) شد. با آغاز جنگ تحمیلی از سوی عراق در مهرماه ۱۳۵۹، شهید سودی بی‌درنگ تحصیل در دبیرستان را رها کرد و راهی میدان نبرد شد که از سال ۱۳۶۱ به صورت مستمر در جبهه حضور داشت و عمر و جوانی خود را وقف جنگ و دفاع کرد و در ۲۳ مرداد سال ۶۶ در عملیات نصر ۷ به فیض شهادت نائل گردید پیکر مطهر ایشان پس ۲۸ سال در تفحص شهریور ماه سال ۹۴ پیدا گردید و در روز ۲۴ مهرماه با شکوه فراوان در زنجان تشییع ودر مزار شهدای پائین در کنار دوستان شهیدش به خاک سپرده شد.

 

وصیت نامه شهید منصور سودی

متن وصیت‌نامه سردار شهید منصور سودی فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ انصارالمهدی(ع) در ادامه می‌آید:

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

«و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»: «و حساب نکنید کسانى که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه آنها زنده اند و در نزد خدایشان روزى مى خورند». (سوره آل عمران آیه ۱۶۹)

به نام «الله» پاسدار حرمت خون شهیدان گلگون کفن اسلام و با درود و سلام به محضر مبارک حضرت ولى عصر مهدى موعود، امام زمان(عج) و نائب برحقش رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت آیت الله العظمى الامام الخمینى و با درود به روان پاک شهداى گلگون کفن انقلاب اسلامى ایران و با سلام فراوان بر امت قهرمان و شهیدپرور انقلاب اسلامى ایران و با سلام گرم بر آن پدرانى که با زحماتى فراوان، نانى حلال تهیه کرده و بر خانواده خود دادند و با سلام گرم بر آن مادرانى که چندین سال با زحمات فراوان خود فرزندانى برومند و رشید بزرگ کرده و آنها را به جاى خلعت دامادى، لباس رزم به دامادشان مى‌پوشانند و آنها را روانه جبهه‌هاى جنگ حق علیه باطل، اسلام علیه کفر، مستضعف علیه مستکبر مى‌کنند و هنگامى که خبر شهادت پر افتخار آنها را مى‌شنوند با قلبى آکنده از عشق، ایثار و ایمان خالصانه فریاد برمى‌آورند و فریاد مى زنند به درگاه خداوند متعال و مى‌گویند: «پروردگارا! این قربانى ناقابل از ما قبول بفرما».

با سلام گرم و فراوان بر آن پیر جماران، امید مستضعفان جهان و رهبر کبیر انقلاب و ابرمرد تاریخ بشریت، امام امت که چگونه مثل کوه استوار و مثل دریای خروشان و مثل شیر خدا، على مرتضى(ع) غران و مثل حسین ابن على(ع) شهادت طلب و مثل على(ع) یار مظلومان و مستضعفان و ستم‌کشان و یتیمان که این انقلاب را به یارى خداوند قادر و متعال و به حکم امام زمان(عج) رهبرى مى‌کند و بالاخره سلام بر خون جوشان شهدا که درخت پرثمر اسلام را آبیارى کردند.

هرگز امام را تنها نگذارید/ تن به شایعه‌پراکنی ندهید

باز سلام و سخنى با امت قهرمان و شهیدپرور ایران دارم؛ باید بگویم من شرمنده‌ام از اینکه بتوانم سخنى با این ملت قهرمان پرور بگویم و من خیلى خیلى کوچکتر از آنم که براى شما پیامى بدهم. اى ملت قهرمان و شهیدپرور! من عاجزانه از شما مى‌خواهم که هرگز این امام عزیز را تنها نگذارید و همیشه گوش به فرمان این پیر جماران باشید و هرگز تن به شایعه پراکنى ندهید و این فساد بزرگ را ریشه‌کن کنید و همانطور که امام عزیزمان فرمودند: «دیگر این انقلاب مسیر و راه خود را پیدا کرده و فقط از داخل کشور مواظبت کنید و هرگز جبهه‌هاى جنگ را فراموش نکنید» و همانطور که امام عزیزمان فرمودند: «مسئله اصلى جنگ است».

اى پدران و مادران! شما وظیفه‌ مهمى را به دوش دارید و آن هم این است که باید فرزندانى پرورش دهید که راه این شهیدان را ادامه دهند. از شما عاجزانه مى‌خواهم که هرگز از رفتن فرزندانتان به جبهه‌هاى جنگ جلوگیرى نکنید بلکه آنها را به این کار تشویق کنید.

 

 

شمایی که پشت میز نشسته‌ای! بدان این میز ریاست نیست

اى برادران پاسدار از شما نیز عاجزانه مى‌خواهم که مواظب کارهاى خود و برخورد خود با مردم باشید و بدانید که حاصل خون و تلاش این ملت است که شما به این مرتبه رسیده‌اید و بدانید که این مکانى که شما در آنجا خدمت مى‌کنید در آن مکان قبل از شما برادرانى خدمت مى‌کردند که بندگان خالص خدا بودند و از این مکان شهیدانى چون «قامت بیات» و «ابوالفضل پاکداد» و «اصغر محمدیان» و «اکبر منصورى‌»ها و غیره رفته‌اند و این خدمت و کار و مکان مقدس را به شما سپرده‌اند. برادر تویى که اکنون چگونه راه آنها را ادامه بدهى و برادرم شمایى که اکنون در پشت میز نشسته‌اى! بدان که این میز، میز ریاست نیست. مواظب باش که یادت نرود این میز حاصل خون این جوانان عزیز و برومند است.

برادرم! هرگز خانواده‌هاى عزیز شهدا را فراموش نکنید. چون آنها چشم انتظارند که شما چگونه راه عزیزانشان را ادامه مى‌دهید و هرگز از معنویات دور نشوید و آنها را از یاد نبرید و به مادیات دل نبندید که انسان را از یاد خدا غافل مى‌کند. هرگز با مردم، بدرفتارى نکنید و مواظب باشید که این مردم از شماها بدبین نباشند و از خداوند متعال آرزوى موفقیت شما عزیزان را خواهانم، خداوند به من و شما توفیق عنایت بکند، خداوند پشتیبان شما باشد و از خداوند آرزوى توفیق ادامه راه شهیدان را خواهانم.

سخنى چند با پدر و مادر، همسر، برادران و خواهرانم دارم و بالاخره سلام بر پدر و مادر، بر همسر و برادران و خواهرانم. پدرم! من از شما عاجزانه مى‌خواهم، سلام گرم مرا که فرزندى بودم برایت، نامهربان و اذیت آور بپذیر. پدرم! من از شما عاجزانه مى‌خواهم که در حق خودتان که حق پدرى است و حق پدرى حق بزرگى است بر گردن فرزند، بگذرید و مرا حلالم کنید و پدرم! من ناقابل ارزش این حق را ندانستم و کوتاهى کردم. مرا ببخشید.

پدرم! مى‌دانم که در این بیست سال زندگى خود چگونه زحمت‌ها کشیدید که تا مرا به این جا رساندید ولى حالا که نوبت من بود که خدمتى به شما بکنم، شما را رها کردم و به دنبال کار خود رفتم. پدرم! اى عزیزترین و گرامى‌ترین ِ پدران، مى‌دانم که به خاطر اینکه من فرزندى صالح و درست به بار آیم، چقدر برایم زحمت کشیدى و از خیلى کارها مرا منع کردی که من فکر مى‌کردم، بدى مرا مى‌گفتى، بعدها فهمیدم که سخنان شما برایم پر ارزش‌ترین سخنان بود و باعث شد که الحمدلله به گمراهى کشیده نشوم و به گروهک‌هاى چپى و راستى نپیوندم. پدرم! من نمى‌توانم و نتوانستم این محبتهاى شما را جبران کنم، ولى از شما مى‌خواهم که به خاطر خدا؛ حق و نان خود را برایم حلال کنید، چون عاق والدین شدن سخت است و تحمل عذاب آن نیز خیلى سخت بوده و این کار من نیست که بتوانم، تحمل کنم. پدر عزیزم! به هر حال از شما عاجزانه مى‌خواهم که مرا ببخشید.

مادرم! اى مهربان‌ترین مهربانان و اى عزیزترین عزیزان! اى مادرى که راه زهرا(س) را رفتى و مرا در دامان گرم خود بزرگ کردى، به این حد رساندى و به من شیر حلال دادى، شب‌ها بالاى گهواره‌ام بیدار ماندى و خواب را به چشم خود حرام کردی تا مرا به این حد رساندى. ولى من به جاى تشکر و قدردانى از زحماتت، به تو اذیت کردم و یادم هست که چگونه به خاطر من رنج‌ها کشیدى و گاهى مواقع به خاطر من گریه مى‌کردى.

 مادرم! مانند مادر حر و کسانی باش که بیشتر فرزندان‌شان را از دست‌داده‌اند

اى مادرم! اى مهربان‌ترین مادر از تو نیز تقاضاى عفو و حلالیت دارم و امیدوارم که مرا حلال کنید. مادرم! از تو مى‌خواهم که هنگامى که خبر کشته شدن مرا به تو دادند، هیچگونه ناراحت نباشى. همچون مادر حر دلاور که وقتى خبر شهادت فرزندش را دادند، گفت: «فرزندم اکنون شیرم را حلالت کردم و حق خودم را به تو بخشیدم» باشى و صبور باشى در این راه و تو باید فرزندان دیگرت را نیز در این راه بدهى. چون یک فرزند در راه انقلاب دادن خیلى کم است و مانند مادرانى باش که شش یا بیشتر فرزندانشان را داده‌اند و شوهرشان را نیز از دست داده‌اند و مى‌گویند: «که اگر امام اجازه دهد، خودم هم مى‌روم». مادر تو را به صبر و بردبارى، سخاوت، شجاعت و استقامت مى‌خوانم و از تو مى‌خواهم که همچون زینب کبرى(س) آن شیر زن کربلا باشى و مادرم به همسرم نیز دلدارى بده و از طرف من از ایشان مواظبت کن و نگذار او خود را تنها بداند و او را به جاى من بدان.

 

برادرانم را به جبهه بفرستید/شهادت برای من از آغوش مادر و از درد و دل با همسر شیرین‌تر است

مادرم تو باید بعد از من، برادارنم را یکى یکى بفرستى چون ما ارزش نداریم و در برابر این اسلام بزرگ و این انقلاب عزیز و در برابر این مادران و این رزمندگان، ما خیلى کوچک هستیم. مادرم! هرگز برایم نگران و ناراحت نباش. چون اگر لیاقت شهادت را پیدا کردم و شهید شدم، بدان که شهادت براى من از آغوش گرم تو شیرین‌تر و از کنار همسرم‌ بودن و درد دل کردن با وى، بهتر و از عسل نیز برایم شیرین‌تر است. خلاصه شهادت آرزوى دیرینه من است. مادرم! امیدوارم اگر به خاطر خدا هم شده، شیرت را برایم حلال کنى و از حقت بگذرى. مادرم از خداوند متعال برایت آرزوى صبر و بردبارى را خواهانم و مادرم خداوند یار و پشتیبان تو باد.

 

همسرم! همچون ام لیلا و عروس قاسم باش/در برابر زخم‌زبان‌ها صبوری کن

سخنى چند با همسرم: همسرى که همدرد و هم‌غم من هستى. از تو مى‌خواهم که از فراق من هیچگونه غم و اندوهى به خود راه ندهى و بردبار و شکیبا باشى. اى همسرم! صبر داشته باش و صبر کن. همسرم تو باید راه ما را ادامه بدهى و اگر فرزندى به دنیا آوردى، او را طوری تربیت کنى که همچون على ابن الحسین(ع) که راه حسین(ع) عزیز را ادامه داد راه ما و راه شهیدان را ادامه بدهد. همسرم! همچون ام‌لیلا و نیز همچون عروس قاسم باشى و براى ادامه دادن راه حسین(ع) عزیز و زینب کبرى(س) بمان و هر گونه سخن و رنجى را تحمل کن و هیچگونه نگران نباش و همسرم بعد از من مى‌دانم به تو زخم زبان‌ها خواهند زد و خیلى حرفها برایت خواهند گفت، منظورم همان‌هایى است که در هنگام حیاتم مى‌گفتند، ولى همسرم هیچگونه از این حرف‌ها را به خود نگیر و صبر داشته باش، همانطوری که به زینب(س) زخم زبان‌ها زدند و صبر کرد.

همسرم مى‌دانم که من حق همسرى به تو را ادا نکردم و خیلى کوتاهى کردم و تو را به این زودى رها کردم و به دنبال کار خود رفتم. ولى همسرم تو را به حق زهرا(س) قَسَمت مى‌دهم که هر گونه رنج، نگرانى و کوتاهى را که از من دیده‌اى، حلالم کنى. همسرم! همچون همسر دیگر شهدا باش که شوهرشان را داده‌اند و خود نیز راهشان را ادامه مى‌دهند

همسرم سنگر تو حجاب است، در حفظ آن سستی نکن

همسرم از تو مى‌خواهم که سنگرت را هرگز خالى نگذارى و یا در سنگرت سستى نکنى؛ سنگر تو «حجاب» است و اگر سنگرت را خداى ناکرده رها کنى و یا در حفظ آن سستى کنى، این را بدان که روحم همیشه در رنج و مشقت خواهد بود. همسرم! تو را به خداوند متعال مى‌سپارم. از خدا خواهانم که به تو توفیق موفقیت در همه کارهاى خیر را عنایت فرماید. همسرم هرگز نگران نباش که اگر شهید شدم، اگر هم فرزندى از ما به دنیا بیاید از تو این انتظار را دارم که همچون زهرا(س) که چگونه فرزندش را بزرگ کرد و با کربلا زینب(س) و حسین(ع) اسلام را پاینده نگه داشت، تو هم باید فرزندى بزرگ کنى که ادامه دهنده راه حسین(ع) و زینب(س) باشند. همسرم تو را به خداى بزرگ مى سپارم و آرزوى موفقیت تو را دارم. در پایان از خدا آرزوى پیروزى نهایى اسلام و سلامتى امام را خواهانم.