بیژن عبدالکریمی در گفتگو با اعتماد

چهره‌هاي واسط مي‌توانند كمك كنند / تغییر یک خواسته ملی است

بيژن عبدالكريمي در گفت‌وگو با « اعتماد» مي‌گويد : ما نياز به افراد دو زبانه و دوزيست داريم تا هم با منطق نسل‌هاي جديد آشنا باشند و هم با منطق حكومت

مهدي بيك اوغلي| <<تغيير يك خواسته ملي است.>> اين عباراتي است كه بيژن عبدالكريمي استاد فلسفه و تحليلگر اجتماعي با استفاده از آن تلاش مي كند تا درباره شرايط فعلي كشور صحبت كند. به اعتقاد او براي ايجاد اين تغييرات اصلاحي، به افراد دوزيست و دوزبانه اي نياز است كه در شمايل حلقه واسط، بتوانند مطالبات قشر جوان و نوگرا را به حاكميت و خواسته هاي حاكميت را به اين اقشار جوان منتقل كنند. عبدالكريمي هرچند از ارسال برخي نشانه هاي معدود براي تغيير از سوي حاكميت صحبت مي كند، اما در عين حال معتقد است، اين نشانه ها به اندازه اي كم سو، كم رمق و كم بازخورد است كه عملا منجر به جريان سازي نخواهد شد. وقتي از اين استاد فلسفه درباره چرايي اين وضعيت پرسش كرديم به مشكلات رسانه اي سيستم اشاره مي كند؛ مشكلاتي كه باعث شده، ارتباط پويا ميان سيستم و بدنه جامعه از ميان برود و هر حرف و حركت حاكميت با برداشت هاي سوء مواجه شود.

 

   اين روزها مردم با حساسيت موضوعات مرتبط با احكام صادر شده براي معترضان رخدادهاي اخير را دنبال مي كنند. شما به عنوان يك استاد دانشگاه درخصوص اين فضاي خاص چطور مي انديشيد؟

پرسشي كه شما مطرح كرديد، پرسشي حقوقي است؛ من فقط مي توانم درخصوص ابعاد ماهوي و تاثير آن در ذهنيت و كنش فرد و جامعه صحبت كنم. شخصا اطلاعات دقيقي درباره پرونده هاي اخير ندارم و شناختي از افرادي كه حكمي عليه آنها صادر شده، ندارم و كم و كيف پرونده ها را نمي دانم. اما چند نكته را به صورت كلي مي توانم بيان كنم و آن اينكه اگر سياست از دري، وارد ساختار قضايي شود، عدالت از در ديگر، خارج مي شود. البته قابل درك است كه قدرت سياسي نيز بايد واكنش هايي نسبت به رخدادها نشان دهد. اما مي خواهم تفاوت قائل شوم، ميان <<اقتدار>> و <<خشونت>>. كاربرد خشونت همواره به معناي اقتدار نيست، بلكه گاهي به معناي ضعف هم هست. استفاده از ابزارهاي فيزيكي در مواجهه با مطالبات مردم، گران ترين، پرهزينه ترين و بي ثمرترين ابزارهايي است كه مي توان در مواجهه با مطالبات اجتماعي و سياسي و… به كار گرفت. اما ضرورت تغيير و ايجاد تغيير در جامعه و در اركان سياسي، تبديل به يك خواست ملي شده است؛ قدرت سياسي نمي تواند اين خواست ملي را ناديده بگيرد.

 

   اين وضعيت كه شرح داديد، ساختار سياسي را در چه وضعيتي قرار داده است؟

اين روزها قدرت سياسي ايران در يك پارادوكس بسيار دشوار قرار گرفته است. از يك طرف فشار بين المللي، نظام سلطه و اعوان و انصارش و از طرف ديگر فشارهاي داخلي او را در بر گرفته است. تحمل اين فشار و معقول انديشيدن كار بسيار دشواري است. در عين حال كه سيستم تحت فشار نظام سلطه است، پاسخگويي به مطالبات هم قدرت سياسي را نگران مي كند. در واقع نگران است كه با هر قدم عقب نشيني ناچار شود، قدم هاي بيشتري به عقب بردارد. مطالبات مردم، فشار نظام سلطه، بحران اقتصادي (كه فعلا افقي براي بهبود آنها وجود ندارد) مطالباتي كه از صدر مشروطه تا به امروز ارضا نشده باقي مانده، تصميم سازان را در وضعيت دشوار و متناقضي قرار داده است.

 

   در اين بحبوحه چه گزاره اي مي تواند كمك كند كه سيستم سياسي از اين بحران عبور كند؟

تنها گزاره اي كه مي تواند سيستم (و البته كشور) را نجات دهد، نه <<خشونت>> بلكه <<خرد>> است. يعني همان عنصر كمياب (اگر نگوييم ناياب) و نادري كه در جامعه ما وجود ندارد. در دو طرف اين نزاع و دو قطب اجتماعي، متاسفانه صداي تندروهاي خشونت گرا، بسيار بلند است. اما صداي افراد صلح طلب، عاقل و خردورز كم شنيده مي شود. من در عين حال كه مي توانم، معضلات قدرت سياسي را درك كرده و با آن همدلي كنم، اما باور دارم كه از راه خردمندي مي توانيم اين مشكلات را پشت سر بگذاريم. متاسفانه، هنوز نشانه اي از اين خردورزي مشاهده نمي شود. افراد كوتاه قامتي كه سودهاي كلاني از وضعيت هاي بحراني و تعارض آميز به جيب مي زنند، مي كوشند، اين شكاف ها را دامن بزنند. اما به نظر من هر كسي اين شكاف ها را دامن بزند به اين كشور خيانت كرده است. بايد بكوشيم بر اين شكاف ها غلبه پيدا كنيم. اما با احكام تند حقوقي، رويكردهاي پليسي و خشونت يا حتي فيلترينگ فضاي ارتباطي، نمي توان اين شكاف را كم كرد. معتقدم نوع نگاه ها بايد تغيير كرده و <<ديگري>> به رسميت شناخته شود.

 

   بسياري از مقامات مسوول در كشور اعلام كردند، منتظر پايان ناآرامي ها هستند تا روند اصلاحات را آغاز كنند. در شرايط فعلي زمينه اين اصلاح چگونه فراهم مي شود تا مردم عرصه هاي معقولي براي كنشگري داشته باشند؟

خوشبختانه حاكميت سياسي، نشانه هايي را مبني بر خواست تغيير از خود نشان مي دهد. اما متاسفانه اين نشانه ها بسيار ضعيف و نامتناسب با شرايط كنوني هستند. اراده سياسي نيرومندي هم براي تحقق تغييرات عميق در كشور وجود ندارد. نبايد فراموش كرد، ما حجمي عظيم و تراكمي بالا از خطاهاي مختلف در دهه هاي گوناگون را داريم. مشكلات امروز ايران، خلع الساعه شكل نگرفته اند، بلكه حاصل  ۴۰ سال سياست هاي نادرست عرصه داخلي است. اشكالات ۴۰ ساله روي هم تلنبار شده است. اصلاح امور هم به اين سادگي ها امكان پذير نيست. از سوي ديگر، حاكميت هم نگران است كه هر نوع اصلاحي، منجر به از هم گسيختگي كل سيستم شود. لذا من فكر مي كنم در اين ميان به افراد خردمند و حلقه واسطه نياز داريم كه هم مورد اعتماد جامعه معترض باشند و هم خواهان فروپاشي كشور نباشند، ضمن اينكه معضلات حاكميت را نيز درك كنند. فكر مي كنم اين چهره هاي واسط مي توانند به عبور از بحران كمك كنند.

 

   آيا يك چنين ظرفيت هايي در كشور وجود دارند؟ به هر حال طي سال هاي اخير برخوردهاي تندي با كنشگران فعال سياسي و مدني و… صورت گرفته است.

متاسفانه قدرت سياسي، اغلب چهره هاي مقبول را سوزانده و بيشتر واسطه ها را حذف كرده است. امروز هم بخشي از جامعه به خصوص نسل هاي جديد، زبان حاكميت را نمي فهمند، حاكميت هم متاسفانه زبان اين نسل ها را نمي داند. در ايران، نياز به ترجماني است تا اين شكاف پر شود. ما نياز به افراد دو زبانه و دوزيست داريم تا هم با منطق نسل هاي جديد آشنا باشند و هم با منطق حكومت. به همين دليل است كه برخي افراد و جريانات مخالف ثبات كشور، تمام سرمايه هايي كه مي توانند نقش ميانجي را بازي كنند با عباراتي چون <<وسط باز>> <<ماله كش>> و… حذف مي كنند. هر دو طرف هم اين حذف را صورت مي دهند، چراكه به دليل ذهنيت ايدئولوژيك شان و اينكه همواره دو قطبي مي انديشند (و معتقدند افراد يا با آنها يا عليه آنها هستند) نمي توانند وجود چهره هايي را بپذيرند كه هويت مستقل داشته باشند و به اين سو و آن سو غش نكرده باشند. اين در حالي است كه اين افراد صرف نظر از نزاع هايي كه در سطح جامعه و خيابان وجود دارد، به موضوع فراتري مي انديشند. به امر ملي و به امور مرتبط با ايران مي انديشند. اين موضوعي است كه تندروهاي دوطرف آن را درك نمي كنند و تلاش مي كنند، مسير رشد را سد كنند. به نظرم راه نجات، نوعي راه ميانه است كه بكوشد بر اين شكاف دو قطبي جامعه غلبه پيدا كند.

 

   شما از نقش آفريني افراد و رسانه هاي مستقل و تاثير آنها در بهبود وضعيت صحبت كرديد، براي اينكه افراد و رسانه ها بتوانند اين حلقه واسط را شكل دهند به چه مواردي نياز است؟

رسانه في النفسه كه نمي تواند كاري كند. رسانه ابزار است و نيازمند گفتماني است كه او را حمل كند. رسانه بايد منعكس كننده يك جريان باشد، يعني مثل يك جريان باشد. صرف رسانه ها (تلگرام، توييتر، اينستاگرام، روزنامه ها، خبرگزاري ها و…) نمي توانند نقش واسط را ايفا كنند. اين رسانه ها بايد به نيروي اجتماعي (مردم) تكيه زده باشند تا اثرگذار باشند. متاسفانه امكان شكل گيري اين نيروي اجتماعي و مردمي در ايران داده نمي شود. هر رسانه اي كه تلاش مي كند صداي اقشار مردمي را بازتاب دهد با فشار شديدي مواجه مي شود. ساختارهاي بانفوذ از هر طرف فشار مي آورند كه چرا اين رسانه، اين روزنامه اين اپليكيشن و… تعطيل نمي شود.

 

   يعني از منظر رسانه اي قافيه را پاك باخته ايم؟

متاسفانه ما در جنگ رسانه اي به طور مطلق باخته ايم. هم رسانه ملي و صداسيما علي رغم همه سرمايه گذاري هاي هنگفت، شكست سهمگيني در نزاع رسانه اي خورده و هم ساير رسانه هايي كه از بودجه عمومي ارتزاق مي كنند. تنها برخي صداهاي كم رمق رسانه اي باقي مانده اند كه آنها هم مدام تهديد مي شوند. رسانه هاي ما امروز يا رسانه هاي حاكميتي هستند يا رسانه هاي تحت نظر حاكميت. اين رسانه ها ارزش و اعتبار خود را از دست داده اند. ظرفيت بسيار معدودي از رسانه ها باقي مانده اند كه تلاش مي كنند صداي اقشار محروم را بازتاب دهند كه اين رسانه ها هم مورد تهديد قرار مي گيرند.

 

  پارادوكس قدرت سياسي در ايران جدي است

قدرت سياسي، اغلب چهره هاي مقبول را سوزانده و بيشتر واسطه ها را حذف كرده است. معدودي از رسانه ها باقي مانده اند كه تلاش مي كنند صداي اقشار محروم را بازتاب دهند كه اين رسانه ها هم مورد تهديد قرار مي گيرند. اگر سياست از دري وارد ساختار قضايي شود، عدالت از در ديگر خارج مي شود.