به گزارش ماجرانیوز به نقل از فراز دیلی، متن یادداشت دکتر نعمتالله فاضلی درباره اعتراضاتِ این روزها در کشور به شرح ذیل است:
جامعه معترض است اما محتضر نیست. گفتمانی تازه شکل گرفته، پرسشها و پرسشگریهایی شده، جامعه به سخن درآمده، سکوتهایی شکسته و بر تاریکی هایی نور تابیده، هشیاری ها و هشدارهایی شکل گرفته و صحنه تغییر کرده و می کند. با خاموش شدن خیابان ها، حکومت، مردم و نخبگان خواسته یا ناخواسته تأمل خواهند کرد. ایران بعد از مشروطه، هرگز ایران قبل آن نماند؛ اگرچه آرمان ها و آرزوهای برباد رفته هم داشت و همچنان دارد. ایران بعد از انقلاب ۵۷، جنبش اصلاحات، و جامعه بعد از جنبش ها و اعتراضات دیگر نیز همانی نماند که بود. خواستها و آرمانها و آرزوهای ناتمام جامعه، نابود نمی شود، نمیمیرد و باز و بارها تکرار میشوند تا تحقق یابند حتی اگر سالها یا دههها انتظار کشند.
پرسش «جامعهی فردا چگونه خواهد بود؟» معنای مهمی در خود دارد: اکنون با سه جامعه روبروییم: جامعه دیروز، جامعه امروز، جامعه فردا. این به معنای گسستی معنادار و ضروری در حرکت جامعه است. این گسست را باید فهمپذیر کنیم. در دل اعتراضات، چه حکومت، چه معترضان، مساله اصلی شان فرداست؛ معترضان، «فردای نو» می خواهند و حکومت تن به این نو شدن نمی دهد و می کوشد «جامعه فردا» تداوم امروز و دیروز باشد. گذار از دیروز و امروز مسأله است.
معترضان، وضع موجود را قابل تحمل نمیدانند. شعارها و صحنهها و نشانهها حکایت از روایت تازهای از نزاعی کهنه را بیان می کند: نزاع بر سر زندگی است؛ بر سر چگونه زیستن. دیر یا زود این منازعه، مسأله ای بزرگ و همگانی می شد؛ دههها بود که زیر نقابها، زیر سایهها و زیر فرشها این منازعه را پنهان می کردیم. اما آشکارا نزاع سختی وجود داشت.
جامعه پیشااعتراضات، جامعه ی دیروز، «زیست دوگانه ای» داشت: یکی در خانه و دیگری در خیابان. اعتراضات امروز، گسستی ایجاد کرد و آغازی برای پایان این شیوه ی زیست دوگانه است. بگذارید یکی را «زیست خانهای» بنامیم؛ و دیگری را «زیست خیابانی». اولی، همان واقعیت وجودی و تجربه زیسته اکثریت افراد به ویژه جوان ترها از معنای زندگی، هنر، موسیقی، بدن، عشق، ایمان، جهان، دین، خانواده، پوشش و هر آن چه «نیاز» فرد و «خواسته فرد» بود؛ احساس ها و آرزوها و دغدغههایش؛ و دومی، «زیست خیابانی»، نمایشی بود از اطاعت، سربراهی، تن دادن، تسلیم، تعارضها، ترس ها، و تظاهر به همسویی با سیاست و سیاست فرهنگی رسمی. زیست خانه، زیست اندرونی بود، جهان زندگی بود، همان که در مهمانیها، دور همی ها، گفتگوهای روزمره، درگوشیها، عروسیها، جشنها، رفاقتها، صمیمتها، جوکها، خندهها، موسیقیها، فیلمها، گریهها، غمها، بیمها، امیدها، شکستها، و حیاط خلوت افراد و جامعه بود و افشای آن حکومت را ناخرسند و حتی خشمگین می ساخت؛ و اغلب آن را تحمل نمیکرد. «بودهایی» که «نمود» نداشت. رسانههای رسمی، کارشان «بی نمود کردن» این بودها بود. در مقابل زیست خیابانی، برای بسیاری صورت بزک کرده ایدئولوژیک، تحمیل شده، دستکاری شده، منفعت جویانه، اجباری، رسمی، مجاز و حکومتی بود. این شیوه زیست در ادارات، مدارس، دانشگاه ها، جلسات رسمی، برنامه های رسانه ای، آیین ها و تشریفات سیاسی، و حتی در خیابان و فضای شهر مطابق مقرارت و نظم نمادین سیاسی و ایدئولوژیک نمایش داده می شد. نگاه رسمی چنین باور داشت یا وانمود میکرد که این شیوه زیست، واقعی است؛ و تعارضات آن با زیست خانهای را پنهان کرده یا نادیده می گرفت. اینها «نمودهای» بدون «بود»، بودند.
«زیست خانه ای»، زیست پشت صحنه، زیست واقعی بسیاری از مردم بود؛ و تعارضارت عمیق با چشم انداز و سیاستها و ارزشهای رسمی داشت؛ و «زیست خیابانی»، برای این جمعیت نمایشی میان تهی و بدون پشتوانه معنایی بود؛ دلها به آن رغبتی نداشت و بوی اجبار میداد و زور قانون ضامن آن بود. تلاش همه جانبهای وجود داشت که این «زیست دوگانه»، این تعارض، این ریاکاری جمعی «رو نشود» و «لو نرود». میدانستند لو رفتن این تعارضات، نظم شکننده موجود را خرد میکند.
جنگ فرهنگیای در این زیست دوگانه جاری بود، جنگی ظاهرا پنهان اما آشکار. دهه ها بود که تعارض این دوگانه، گاه خشونت بار می شد و گاه چرک ها و زخم هایش بیرون میزد. اما حکومت و جامعه آن را با دستمال و مُسکن و داروهای فوری، موقتا سرپوش گذاشته و پنهان میکردند. اما عاقبت جایی این دوگانگی، این «زندگی گسسته» غیرقابل تحمل، چون بغضی فروخفته منفجر می شد. این تعارضِ درون و بیرون، برای افراد به ویژه نسلهای جوان تر فشارهای روحی و روانی خوردکنندهای داشت. حکومت با «خشونت گفتمانی»، برهم زنندگان نظم شکننده، زیست دوگانه، ریاکار جمعی و زندگی گسسته را تحقیر می کرد و با برچسب های آسیب شناسانه، منحرف، نابهنجار، بی دین، سکولار، غربزده، بیگانه، فریب خورده و لائیک طرد نموده و گاه آنها را از حقوق شهروندی شان محروم می ساخت. هر سال بر جمعیت طردشدگان و فرودستان فرهنگی افزوده و افزوده تر می شد. این جمعیت یا مهاجرت می کرد، یا به اعتیاد و بیماری روانی مبتلا می شد، یا سرخورده و عصبی با خود درگیر بود.
اعتراضات جامعه امروز، صحنه برملا شدن این تعارض، این زیست دوگانه، این نظم شکننده، این جنگ روانی و فرهنگی، و این ریاکاری جمعی است. حجاب اجباری، نماد بارز پنهان کردن زیست دوگانه بود. مطالبه اختیاری شدن حجاب، معنایی بزرگ تر از پوشش سر دارد. نزاع جامعه امروز حجاب اجباری نیست، نزاع بر استمرار یا عدم استمرار زیست دوگانه است. میان اندرونی و بیرونی لاجرم «تفاوت» بوده و همیشه هم خواهد بود؛ اما آنچه در «جامعه دیروز» و «جامعه امروز» می دیدیم و می بینیم «تفاوت» نبود، «تعارض» خوردکننده و ویرانگر و انسانستیز بود. نزاع کنونی معترضان بر سر پوشش سر زنان نیست، بلکه نزاع برای دستیافتن به حداقلی از آزادی برای انتخاب «حق سبک زندگی» و رهایی از زیست دوگانه است.
زیست دوگانه و زندگی گسسته بحران زاست؛ هم برای «ساختن شدن جامعه» و هم «ساختن شدن فرد»؛ زندگی گسسته مانع از تکوین و توسعه هر دو میشود. لازمه شکوفایی فرد و شکل گیری جامعه در معنای مدرن و امروزی آن، وجود حداقلی از یگانگی، خود بودن، فردیت، پیوستگی، آزادی و زندگی اصیل است. سیاست های آموزشی، رسانه ای، رفاهی و عمومی حاکم در دهههای گذشته و جامعه دیروز و امروز، تعارض و جنگ میان خانه و خیابان را نه تنها تعدیل نمی کرد بلکه دامن می زد و قربانیان خاموش میگرفت و جامعه غمگین و افسرده می ساخت. سستی و زوال و شکنندگی جامعه، سستی و زوال و شکنندگی پیوند شهروندان با نظام سیاسی است. قوام و قوت جامعه مشروط و متکی تام و تمام به رضایت، کیفیت و پیوستگی زندگی شهروندان است. یکپارچه نبودن زندگی شهروندان، گسیختگی شهروندان و نظام سیاسی را تشدید و خشونت بار می کند؛ و به نارضایتی های اقتصادی و مادی آنها معنا و دلالتی تمام سیاسی می دهد؛ و آنها را مستعد شورش و ناآرامی می سازد؛ و نهایتا مانع ساختن جامعه و حتی فرد می گردد.
جامعه امری مدرن است؛ محصول تجدد است و از درآمیختن و ساختن شدن ملت و حاکمیت شکل می گیرد. جهان پیشامدرن، جهان اجتماعات است؛ اجتماعات عشایری، محلی، قومی، خانوادگی و مذهبی. اما جامعه و ملت-دولت، برساخت مدرنیته است. افراد و آحاد جامعه، حول «قانون»، جامعه را می سازند و دینها، فرهنگها، زبانها، آیینها، رسوم و خانوادهها براساس قانون انسجام ملی یافته و جامعه شکل می گیرد. اما و صد، قانون زمانی و تنها زمانی می تواند این انسجام را شکل دهد که «تفاوت ها» به نحوه شایسته و بایسته دیده و شنیده شود؛ تفاوتهای دینی، زبانی، قومی، نژادی، جنسیتی، فرهنگی و اجتماعی و حتی «تفاوت های فردی» به رسمیت شناخته شوند. جامعه، کثرت در عین وحدت در جهان مدرن است. جامعه ساخته شده از «شباهت ها» و «تفاوت ها»ست. جامعه نیازمند ارزشها، باورها، تاریخ ها، جغرافیها، اسطورهها، فرهنگ ها، زبان ها و داستان های مشترک است؛ اما به طور همزمان و به همان میزان دارنده و نیازمند تفاوت هاست. قانون تنها و تنها زمانی کارکرد دارد که شباهت ها و تفاوت ها را با هم و کنار هم ببیند. نه تنها تفاوت های جمعی، بلکه تفاوت های فردی.
از مشروطه تا پهلوی و جمهوری اسلامی درگیر ساخته شدن جامعه هستیم. جامعه را ساختهایم، این دستاورد دو قرن تکاپوی ماست. با افغانستان و جوامع قومی و عشیره ای تفاوت داریم؛ اما «جامعه سست» ساختهایم که شکننده است. تکوین و توسعه و تحکیم «جامعه قوی» اینست که نظام سیاسی «تکثر» و «تفاوت» را بپذیرد و تنظیم و تضمین کننده تکثرها در زندگی اجتماعی مردم باشد. جامعه نیازمند «سیاست تفاوت» است؛ همان طور که نیازمند سیاست شباهت است. سیاست شباهت؛ تکیه کردن بر همدلیها و شباهتهای میان گروههای زبانی، مذهبی، جغرافیایی، اجتماعی، جنسیتی، و خلق و برساخت رسم ها و آیین ها و نمادها و اشتراکات جمعی است. و اما به همان اندازه که رسانهها، آموزش، آموزش عالی، نظام رفاهی و حکمرانی، مشترکات را برجسته و عواطف و احساسها و باورهای جمعی مشترک ایجاد می کنند؛ به همان اندازه هم باید تفاوتهای فردی و تفاوتهای گروهی و تفاوتهای فرهنگی را به رسمیت شناسند و حقوق فردی و اجتماعی افراد متفاوت را تأمین و تضمین نمایند.
بعد از انقلاب ۵۷ «سیاست تفاوت» را شکل ندادیم و این نبود، تنشها آفرید… نظام سیاسی برای مسلط کردن خود بر ذهن و زبان جامعه از ابزارهای رسانهای رفاهی و آموزشی و حقوق و قضایی استفاده کرد تا شباهت ها را به رسمیت بشناسد و تفاوت ها را طرد یا به حاشیه براند. بحران زیست دوگانه از همین فقدان سیاست تفاوت سرچشمه گرفت و هر سال تشدید شد. فرایندهای رسانه ای شدن، فناورانه شدن، جهانیشدن، مصرفی شدن، کلانشهری شدن، و شدن های تاریخی دیگر هر سال بر «تفاوت ها» و «متفاوت ها» می افزود، اما حکومت و گفتمان رسمی بیاعتنا به این تغییرات بود؛ و سازگار شدن افراد با جامعه هر سال دشوارتر می شد. تنها راه بقا برای افراد، زیست دوگانه بود؛ راهی که ظاهری آرام اما باطنی ویرانگر داشت. خورهای بود که روان شهروندان و متفوات ها را فرسوده و پریشان، جان ها را خشمگین و رابطه مردم با حکومت را موریانهوار می پوساند. زنان و جوانان بیش از دیگران در معرض فشارها و تنش های روانی سیاست فرهنگی بودند و پوشش و حجاب، مادی ترین و عینی ترین جلوه این تنش بود.
اعتراضات اخیر صحنه را تغییر داد. جامعه فردا با لو رفتن زیست دوگانه، افشا شدن رازها و برآفتاب شدن ریاها و تن ندادن زنان و جوانان به معیارها و مطلوب های رسمی و حاکم، خواهی نخواهی جامعه دیروز و امروز نخواهد بود. حکومت ناگزیر برای بقای خود سیاست تفاوت را بپذیرد و راهی برای گفتگوی دوستانه و رضایتبخش با زنان و جوانان و در نهایت کل جامعه و تفاوت هایش هایش بسازد. سبک های زندگی، سلیقه ها و ذائقه های زیبایی شناختی، هنری و مصرفی نماینده فردیت افرادند. تفاوت های فرهنگی قابل سرکوب ابدی نیستند. گریزی از به رسمیت شناختن فردیت وجود ندارد. جهان شبکه ای و رسانه ای و سیاره ای شده، مجال قرنطینه سازی فرهنگ را به دولت ها نمی دهد.
جامعه فردا متفاوت تر از امروز است حتی اگر حکومت نخواهد. «آزادی های مدنی» لازمه اجتناب ناپذیر جامعه سیارهای و مصرفی شده است. برچسب های ایدئولوژیک غربزده و سکولار و بیگانه، دیگر قابلیت کنترل و ایجاد نظم سیاسی را ندارند. زیست دوگانه و تعارض خانه و خیابان بیش از این قابل تحمل نیست. افراد خواهان برخورداری از حوزه و زندگی عمومی آزاد و نشاط آورند. فردای اعتراضات و خاموش شدن خیابانها، اگر گفتمان رسمی چرخش و بازاندیشی نشود و بیاعتنا به اعتراضات بماند، دیر یا زود، خیابان ها دوباره شعله ور می شوند. اعتراضات به ما می گویند آرزوها و رویاهای فرهنگی جامعه مدرن ایران همچنان نیرومندند و با سیاست سرکوب، فراموش نمی شوند. گفتمان رسمی نیازمند «چشم اندازی تازه» است که تفاوت ها را ببیند، و صرفا بر «گذشته نگری» تکیه نکند و «افق های آینده» و «تصویر آینده» ای امیدبخش برای همه گروه ها و سبک های زندگی خلق کند. بدون چنین تصویری، آرامش پایدار ممکن نخواهد شد. خیابان بدون چنین چرخش گفتمانی آتش زیر خاکستر می شود؛ خانه ها فضای تعارضات و در عین حال تولید روایت های نهانی، خشم ها و تنش ها باقی می ماند تا روزی دیگر و نشانه ای دیگر برای فوران شدن پیدا کنند. جامعه فردا یا جامعه ای نو است یا جامعه اعتراضی. همه چیز به ارادهی سیاسی نظام حکمرانی بستگی دارد که کدام را انتخاب کند: فردایی نو یا دیروزی دوگانه. بحران های اقتصادی، زیست محیطی و بین المللی و منطقه ای نیز زندگی را برای همه سخت و طاقت فرسا و تحمل ناپذیر کرده. در چنین حال و هوایی، چرخش گفتمانی نظام سیاسی، چشم اندازی امیدبخش برای تغییرات و دلخوشی های اجتناب ناپذیر زندگی روزمره اکثریت مردم است. در این میانه صد البته نخبگان فکری و فرهنگی می توانند بازیگران و نیروهای خلاقی باشند که زبان تازه برای گفتگوها بر سر زن، زندگی، آزادی را مهیا سازند. جامعه فردا، نمیتواند جامعه دیروز و امروز باشد. این را اعتراضات نشان دادند. فردا چه خواهد شد؟ پرسشی است که جان گرفته و تا ساخته شدن فردا در ذهن و زبان و ضمیر جامعه باقی است.
با اتمام زمان بیمه تکمیلی بازنشستکان تامین اجتماعی در تاریخ ۳۰ آبانماه، هنوز سرانه و نحوه بیمه تکمیلی جدید از سوی سازمان تامین اجتماعی اعلام نشده است.
علی آفرین مدیر بیمههای درمان، عمر و حادثه بیمه سرمد در مصاحبهای با روابطعمومی بیمه سرمد، از ابتکار این شرکت در ایجاد “بیمهنامه ایمپلنت” برای اولین بار در صنعت بیمه کشور به منظور جبران هزینههای ایمپلنت خبر داد. در این طرح کلید سلامت دندانها و کاهش هزینه های سنگین ایمپلنت در دستان بیماران قرار گرفته و بیمه سرمد به عنوان حامی در کنار بیمهگذاران خواهد بود.
معاون توسعه مدیریت و منابع سازمان بیمه سلامت ایران، جزییات زیان بیمه سلامت در سال گذشته را تشریح کرد.
شقایق حسینپور سرپرست مدیریت بیمههای مسئولیت و حملونقل بیمه سرمد در مصاحبه ای با روابط عمومی بیمه سرمد حفظ بیمهگذاران قدیمی و اضافه شدن بیمهگذاران جدید از طریق ارائه طرحها و محصولات جدید در حوزههای مختلف را از اقدامات اساسی دو سال اخیر بیمه سرمد در رشته بیمههای مسئولیت عنوان کرد.