شبه تئوریسین های جمهوری اسلامی را بشناسید/ نسخه ایرانی کیسینجر و نوستراداموس

گروه سیاسی: تجربه مواجه با افرادی که مدعی دانایی یا دانشی فراتر از افراد عادی هستند و از دل هر مسئله ساده ای تلاش می کنند فلسفه ای عمیق یا توطئه ای پیچیده را بیرون کشیده و به مردم ارائه کنند، از جمله تجربه هایی است که هر فردی می تواند نمونه هایی از آن […]

گروه سیاسی: تجربه مواجه با افرادی که مدعی دانایی یا دانشی فراتر از افراد عادی هستند و از دل هر مسئله ساده ای تلاش می کنند فلسفه ای عمیق یا توطئه ای پیچیده را بیرون کشیده و به مردم ارائه کنند، از جمله تجربه هایی است که هر فردی می تواند نمونه هایی از آن را در دنیای واقعی و اطراف خود مشاهده کند. افرادی که تحصیلات عالیه دانشگاهی ندارند یا با مطالعه سطحی برخی مفاهیم تلاش می کنند خود را مطرح کنند.

این حکایت در دنیای سیاست هم جاری است. بعد از دولت اصلاحات که پشتوانه گفتمانی برآمده از نخبگان آن باعث نمایش تاثیر حضور نخبگان دانشگاهی در سیاست شد، رقبای سیاسی این جریان در مقاطعی تلاش کردند با کپی سازی از نقش این افراد برجسته در جریانات سیاسی، نقش های مشابهی را در جریان متبوع خود داشته باشند.

این افراد با کپی برداری از شکل و صورت رفتار و مدل های تحلیل کیسینجر در امریکا یا حجاریان در جریان اصلاحات، تلاش کردند خود را مغز جریان اصولگرایی جا زده و به قوه عاقله و تحلیل این جریان تبدیل شوند. چه آنکه نخبگان واقعی جریان اصولگرایی با شناخت این افراد، تا حد زیادی صف بندی توده را از این افراد جدا کردند، اما به دلیل عمق کم دانش این گروه که هیچگاه مواجهه ای مستقیم با استادان دانشگاهی برای مناظره یا بیان دیدگاه ها نداشته اند، وابستگی آنان به مراکز قدرت افزایش یافت.

این مراکز تلاش کردند در هنگامه انتخابات یا دوقطبی های سیاسی، از این افراد به مثابه روکشی برای جنس تقلبی گفتمان سیاسی خود بهره برداری نمایند. در چنین شرایطی، زیست چنین افرادی در رسانه ها و جلسات محفلی افزایش یافت و بعضا با دریافت اطلاعات دستکاری شده و هدفمند یا غلط، به بلندگویی برای حمله به سایر جریان های سیاسی یا حذف و بدنام کردن رقبای سیاسی تبدیل شدند.

آنان خود را تئوریسین می نامند حال آنکه از دانشی با عمق کم برخوردارند اما به دلیل اتصال به برخی جریان های خاص و داشتن تریبون های ویژه و بهره مندی از پژواک برخی رسانه های نشان دار بسامد صدایشان بالاست. شناخت این افراد کمک می کند تا اعتبار سخنان آن‌ها قبل از هر بررسی، با تکیه بر مرور سوابق آنها، مردود اعلام شود. هنر آنان ردیف کردن موهومات و اطلاعات نادرست و بعضا بهره گیری از شبه علم است. درست و غلط را با هم می آمیزند تا در کنار معدود اطلاعات درستی که می دهند، چند اطلاعات غلط یا تحریف شده تعمدی را به مخاطب القاء کنند. با چنین ترفندی است که مخاطب شبه تئوریسین ها، مورد پذیرش افرادی قرار می گیرد که فاقد اطلاعات کافی درباره موضوعات مورد بحث هستند. اما روایت داستانی و پر هیجان آنان از هر رویدادی، باورپذیری آنها برای مخاطب به مراتب بیشتر از بیان واقعی آن می کند و در نتیجه این افراد را در جایگاه عالم یا دانشمند یا فرهیخته قرار می دهد. این افراد به پشتوانه شبکه های اجتماعی موسوم به لشگر سایبری، منتقدان خود را هدف حمله قرار می دهند.

کارشناسان سیاسی معتقدند، جریان های قدرت، این افراد را برای حمله به دیگر جریان ها و افراد هدایت و سرانجام از آن ها پشتیبانی تمام عیار دارند.

علی اکبر رائفی پور؛ از مبارزه با صهیونیسم تا توهین به حضرت علی(ع)

علی‌اکبر رائفی‌پور به دلیل سخنرانی‌های جنجالی خود درباره موضوعاتی با طیف های مختلف از جن گرفته تا مفاهیم فلسفی و مذهبی در دانشگاه‌ها هم برای خود جا باز کرده است. او درباره دین‌ها و فرقه‌گرایی، آخرالزمان، مهدویت، شیطان‌پرستی، فراماسونری و … پرآوازه است. وی بنیان‌گذار مؤسسه مصاف است که مخفف «مبارزه با صهیونیسم، اومانیسم و فراماسونری» است.به ادعای خودش دارای مدرک کارشناسی حسابداری است. برخی کارشناسان معتقدند پایه عمده مطالب او در خصوص صهیونیسم، فراماسونری و حتی شیطان پرستی متاثر از طرفداران نظریه توطئه در آمریکا است و مشابه همین حرف ها سالها پیش توسط این افراد به زبان انگلیسی و حتی زبان های دیگر منتشر شده است.

منتقدان وی، روش استدلال وی را، بیانِ با اعتماد به نفسِ «خبر» های به کلی ساختگی به عنوان واقعیت‌های بدیهی می‌دانند؛ آن هم در جمعیتی آن‌چنان زیاد که مخاطب اگر بخواهد هم فرصت درستی‌سنجی و راستی آزمایی آنها را ندارد. «خرحزب‌اللهی»، «سگ‌سکولار»، «سلبریدی» و «غرب‌گدا» از واژگانی است که رائفی‌پور در خطاب با دیگریِ خود از آن‌ها بهره برده‌است.

روزنامه فرهیختگان براین باور است که «ساده‌انگاری مسائل، به‌دنبال نشانه‌ها و دست‌های پنهان گشتن، آخرالزمانی دیدن همه موضوعات، شلوغ و پراکنده بحث کردن، تقسیم طرفین مسائل به خیر و شر مطلق» نمی‌تواند مخاطبان خوبی پرورش دهد.

اظهارنظر رائفی پور درباره انگیزه شرکت کنندگان در اعتراضات بعد از فوت مهسا امینی را ببینید

هواداران رائفی‌پور به او لقب «استاد» داده‌اند. وی از خود همچون یک «آنتی صهیونیسم» یاد می‌کند. ایسنا از رائفی‌پور به عنوان نوستراداموس زنده ایرانی یاد کرده‌است که نیازی هم به توضیح دادن در مورد ادعاهایش نمی‌بیند.

از نظریات جدید رائفی پور که با انتقاد مراجع تقلید مواجه شد، در یک سخنرانی نسبت ناروایی را به امیرالمومنین (ع) داده بود، پس از مواجه شدن با واکنش منفی دوستداران اهل بیت(ع)، یک ویدئوی جدید در همان محل قبلی و با همان لباس ها و دکور ضبط کرده و با تدوین تلاش کرد تا نشان دهد که اظهارات اهانت آمیزش نسبت به حضرت علی(ع) تقطیع شده بود اما برخی گاف های موجود در تولید ویدئوی دوم از جمله نوع قرار گرفتن میکروفون و نورپردازی و زاویه دید او باعث شد تا دستش رو شود. با وجود حاشیه های بسیار به دلیل اهانت رائفی پور به ساحت امیرالمومنین(ع)، هواداران وی در فضای مجازی مشغول هتاکی و فحاشی به منتقدان هستند.اکثر این افراد را دختران نوجوان و اکانت های فیک تشکیل می دهند. رسانه های اصولگرا معتقدند « به دلیل اهانت رائفی پور به ساحت امیرالمومنین(ع)، لشکر هواداران وی در فضای مجازی مشغول هتاکی و فحاشی به منتقدان هستند.اکثر این افراد را دختران نوجوان و اکانت های فیک تشکیل می دهند.»

حسن عباسی؛ کاریکارتور کیسینجر در ایران

عباسی به خاطر تئوری‌های توطئه‌اش در مورد طیف وسیعی از موضوعات از جمله سیاست، سینما، فرهنگ، اقتصاد، تاریخ و فلسفه شناخته شده‌است. به گفته برخی رسانه‌ها عباسی تخصص آکادمیک و سابقه روشنی در هیچ‌کدام از این زمینه‌ها ندارد.

عباسی نخستین بار در زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ با حضور در برنامه‌های تلویزیون ایران، خود را به عنوان تحلیل‌گر مسائل سیاسی و استراتژیک معرفی کرد. در سال ۱۳۸۳ در مقطع کارشناسی رشته فلسفه مشغول تحصیل بوده و تا بهمن ماه آن سال، مدرکی بیش از لیسانس نداشته است. در مورد مدرک دکترای عباسی، این بحث وجود دارد که هنوز کسی تصویری از آن را مشاهده نکرده است.

او در سخنرانی‌های آتشین خود که هدفش تهییج مهمانان مراسم است به نیروهای نظامی و خدوم کشور نیز رحم نکرده است و در اظهار نظری به ارتش جمهوری اسلامی ایران که یکی از مهم‌ترین ارکان نظامی کشور است، حمله کرده بود. او در سال ٨٩ درباره ارتش گفت: «اگر کشور را آب ببرد ارتش اصلا صدایش درنمی‌آید و هیچ موضعی اتخاذ نمی‌کند.»

عباسی اصولگرایانی همچون یحیی آل اسحاق، علیرضا مرندی و مرضیه وحید دستجردی را لیبرال و غیر انقلابی می‌داند. عباسی می‌گوید کوروش به تعبیر امروزی صهیونیست بوده و تلقی کوروش به عنوان ذوالقرنین را یک اشتباه از سوی اساتید قدیم حوزه علمیه می‌داند. عباسی برپایه منشور کورش، کورش را به «بت‌پرستی» نیز متهم کرده‌است.

حسن عباسی در ۱۴ تیر ۱۴۰۱ در سخنانی به فوتبالیست های کشور تهمت هایی از قبیل نامسلمان بودن زد و گفت در میان آن ها شهید وجود ندارد و فساد اخلاقی دارند. وی در اظهار نظری در دی ماه سال ۱۳۹۶ وزارت اطلاعات ایران را متهم به ارتباط با شبکه آمدنیوز کرد که این مسئله منجر به شکایت این سازمان از وی شد.

حسن عباسی آبان ماه امسال به دلیل توهین به بازیکنان فوتبال به دادسرا احضار شد. احضار او که برای نخستین بار صورت نمی گرفت، به دنبال انتشار توئیتی صورت گرفت که در آن نوشته بود « ‌تصویر نظام دو قطبی سیاسی ایران امروز، تقابل پورنوکراسی اغنیا با دموکراسی فقرا است. سلبریتی‌های فوتبال نماینده طبقه پورنوکرات هستند.»

او در ٢٥ آبان ٨٩ در سخنانی که بیشتر به طنز شبیه بود خود را کیسینجر اسلام نامید و گفت: «آقای هنری کیسینجر ٨٤ سالش است و ارشدترین استراتژیست غرب است و من الان ٣٩ سالم است. این را می‏گویم که از طریق شما به گوش آن دوستان در سپاه برسد. نیویورک‌تایمز «هر هفته»، هر وقت راجع به من مطلب می‌‏زند، داخل پرانتز می‏‏‌نویسد: «THE KISSINGER OF ISLAM» من هنوز نصف سن آقای کیسینجر را هم ندارم. چقدر من باید در دانشگاه‌ها در این باره توضیح بدهم.

 

حاشیه‌سازان حامل گفتمان خشونت و بنیادگرایی

امثال حسن عباسی و علی اکبر رائفی پور، حامل گفتمان و تفکر بنیادگرایانه، برداشت و خوانش خود از دین، سیاست، اخلاق و… را تنها “حقیقت دین” و… می دانند و بر اساس آن هر برداشت دیگری را بی دین، فاسد، منحط، و.. می نامند. این شکل از خشونت در حق دیگری در واقع بدترین شکل خشونت ورزی است که میشل فوکو از آن به عنوان “خشونت گفتمانی” یاد می کند.

خشونت گفتمانی نوعی از خشونت ورزی است که عاملان آن فکر می کنند که تمامی حقیقت را یافته اند و دیگران همه در جهل و نادانی و فساد و گمراهی به سر می برند. بر اساس چنین نگاهی حاملان این گفتمان وظیفه خود می دانند، که دیگران را یا از گمراهی خارج کرده و با خود همراه و همدل کنند یا اینکه آن‌ها را حذف و خاموش کنند.

حاملان این شکل خشونت ورزی همه جهان را آکنده از شر و پلیدی و تباهی می بینند. آن‌ها به هر سو که می نگرند صداهای متفاوتی از صدای گفتمان خود می شنوند و مدام در تلاش برای خاموش کردن این صداهای اهریمنی بوده و هر نگاه و خوانش متفاوتی را با عنواینی مانند «فاسد»، «منحرف»، «ضاله»، «فرقه»، بی دین و امثالهم طرد می کنند.

اما در سوی دیگر ماجرا، عدم برخورد با این افراد، این ذهنیت را در افکارعمومی برجسته می کند که چرا افرادی با تابلو و ظاهر دفاع از انقلاب، به معصومان نسبت ناروا داده یا به گروهی از مردم توهین می کنند اما با آن‌ها برخورد نمی شود؟ به تعبیر دیگر آیا آن قدر، فایده برخورد نکردن با این افراد زیاد است که هزینه ضربه زدن به منافع و مصالح ملی را جبران کند؟ به نظر می رسد در محاسبه بر نقش و وزن این افراد به دلیل ماهیت تئوریسین مآب آن‌ها، اغراق شده و تصویر درستی از این افراد در ذهن تصمیم سازان وجود ندارد. موضوعی که نیازمند بازنگری است.